جلوتر نیا خاکستری می شوی اینجا دلی را سوزانده اند

جلوتر نیا خاکستری می شوی اینجا دلی را سوزانده اند

نمی دانم چه باید کرد با این روح آشفته به فریادم برس ای عشق من امشب پریشانم
جلوتر نیا خاکستری می شوی اینجا دلی را سوزانده اند

جلوتر نیا خاکستری می شوی اینجا دلی را سوزانده اند

نمی دانم چه باید کرد با این روح آشفته به فریادم برس ای عشق من امشب پریشانم

اشتباهم این بود:

با دیدن اولین "دل " حکم کردم.


عشقتـــ رآ پنهآטּ میڪنـے ڪـہ مرכآنگیتـــ פֿـכشـہ כـار نَشـوכ !

اَפֿـمـ میڪنـے ڪــــہ مهربآنیَتـــ رآ پنهـــــآטּ ڪنے !

مَـرآ " شُمــآ " פֿـَطآبـــ میڪُنے ڪِـہ هَوآیے نشَومـ !

اَمـآ نمــیـכانـے !

نمـیــכانے ڪـــہ چقَـכر ایــטּ هـآ بـہ تـو مـے آینـכ !

و مـَـטּ כیــوانـہ تـَر میشوَمـ

لبخندتو تمام تعادل شهررا به هم میریزد ..


تو بخند،


من شهر رادوباره میسازم

دنیـ ــای عجیــ ـبی اسـ ــت ؛


تـــــ ــــو ،

همـ ــه چیــ ـز مـ ـن باشــ ـی

عاشق مردی شده ام...

 

که بوی مردانگیش...

 

غرور زنانه ام را دیوانه میکند!!!!