جلوتر نیا خاکستری می شوی اینجا دلی را سوزانده اند

جلوتر نیا خاکستری می شوی اینجا دلی را سوزانده اند

نمی دانم چه باید کرد با این روح آشفته به فریادم برس ای عشق من امشب پریشانم
جلوتر نیا خاکستری می شوی اینجا دلی را سوزانده اند

جلوتر نیا خاکستری می شوی اینجا دلی را سوزانده اند

نمی دانم چه باید کرد با این روح آشفته به فریادم برس ای عشق من امشب پریشانم

چشم هایم را به بیمارستان بردم


نمیدانم چه مرگشان شده!؟؟

...

هرشب در خواب،
جایشان را خیس میکنند......!

صدا میکنم " تــــــــــــو " را

 

 

 

 

این " جانی " که میگویی ،

 

 

 

 

جانم را میگیرد!

 

 

 

 

نزن این حرف ها را !

 

 

 

 

دل من جنبه ندارد عشقم

اونایی که توی برخورد اول ازشون بدت میاد
 
 
 
 
 
 
 
یه روزی، بهترین دوستت میشن!!!!!!!!!!!

من چقد خوشبختم که به او دل دادم

بی هراس و تردید ، باورش می دارم

چه دلی داشت ز من ، نتوان باور کرد

گله هایی می کرد که توانم کم کرد

دوری چند روزه ، چقدر آزارش داد

که غریب و آشنا ، نام مجنونش داد

آن همه شادابی ، از وجودش دست شست

نا امیدی و درد ، روح او را آشفت

گفت که من چون آبم ، او وجودش تشنگی

حس و حال عشق او ، آخر آشفتگی

یعنی او تا این حد به دل من دل بست

که به روی هر کس راه عشقش را بست

حاصل این دوری ، باور قلبم بود

قلب پر دردی که ، در برش سخت آسود

خیلی مواظب باش اگه با شنیدن صداش دلت لرزید... اگه با بدی هاش فرار نکردی و موندی... دیگه تمومه...!
اون شده همه ی دنیات...