جلوتر نیا خاکستری می شوی اینجا دلی را سوزانده اند

نمی دانم چه باید کرد با این روح آشفته به فریادم برس ای عشق من امشب پریشانم

جلوتر نیا خاکستری می شوی اینجا دلی را سوزانده اند

نمی دانم چه باید کرد با این روح آشفته به فریادم برس ای عشق من امشب پریشانم

تـــو فقـــط بـــگو مــی آیی...


صنــــدلی کنــــار مــن


طـــــاقت اش زیـــــــاد است...!!!


راست است که دوست داشتن آدمی را دست و دلباز میکنـــد


طوریــــکه حتی از دست میدهی کسی را که به خاطـــرش


از همه گذشته ای

بزرگترین هدیه ایی که میتوان به کسی داد:زمان است!


هنگامیکه برای یک نفر وقت میگذاری،


قسمتی از زندگیت را به او می دهی


که دیگر باز پس نمیگیری...

دلــــم یک اتفاق ســاده میخـــواهد...


مثل شکســــتن گلدان شمعدانی کنار حوض


مادر بزرگ و در پی آن غرغر های بی امانش...


و خنده های ریز ریز کودکی که دستپاچه تکه های گلدان


فیروزه ای او را جمع میکند...


یک رویای ناب...


مثل مشت کردن اولین خوشه ی نور در آخرین ظهر تابستان


و گریز زیرکانه اش از لابه لای انگشتانم...


یک حضور بی موقع...


مثل رسیدن مهمان سر زده ای که سال ها بودنش


را فراموش کرده بودم...


دلم یک آرزوی محال میخواهد...


مثل بودن تو...

گاهی دانســتن دوبـــــــاره ی یک بودن


میتواند سوســــــوی چراغ کوچکی از امیـــــد را


در دلی زنـــــــده کند


گاهی لازم است به آنـــــهایی که برایت مهمند


بفهمــــــــانی که هستــــــی...


تا آخــرش

جاذبه سیب ، آدم را به زمین زد


و جاذبه زمین ، سیب را .


فرقی نمیکند؛


سقوط ، سرنوشت دل دادن به هر جاذبه ای غیر از خداست


به جاذبه ای می اندیشم  که پروازم میدهد،


خدا ...