-
[ بدون عنوان ]
1391/08/03 22:50
خدایا تو این سکانس من خیلی تنهام میشه هم بازیم بشی؟؟
-
[ بدون عنوان ]
1391/08/03 22:41
گاهــــــــی دلـــــــم می خواهــــــــد یــــــک گوشـــــــه بنشینــــــم پشتـــــــــم را بکنــــــــم به دنیــــــــا پــــــاهـــــایم را بغــــــل کنـــــــم وبلنــــــدبلنــــــد بگویــــــــم؛ مـــــن دیـــــگر بازی نمیکنــــــم...!
-
[ بدون عنوان ]
1391/08/02 21:45
تســبـیح میشوم زیر انگشــتانت...دانــه دانــه میـرانـی ام تا خـودت را بالا ببــری..
-
[ بدون عنوان ]
1391/08/02 21:45
به خداحافظی تلخ تو سوگند ، نشد که تو رفتی و دلم ثانیه ای بند نشد لب تو میوه ی ممنوع ، ولی لبهایم هر چه از طعم لب سرخ تو دل کند ، نشد با چراغی همه جا گشتم و گشتم در شهر هیچ کس ، هیچ کسی هم به تو مانند نشد هر کسی در دل من جای خودش را دارد جانشین تو در این سینه خداوند نشد خواستند از تو بگویند شبی شاعر ها عاقبت با قلم شرم...
-
[ بدون عنوان ]
1391/08/02 21:38
هر گاه یک نگاه به بیگانه می کنی خون مرا دوباره به پیمانه می کنی ای آنکه دست بر سر من می کشی ! بگو فردا دوباره موی که را شانه می کنی ؟ گفتی به من نصیحت دیوانه گان مکن باشد ، ولی نصیحت دیوانه می کنی ای عشق سنگدل که به آیینه سر زدی در سینه ی شکسته دلان خانه می کنی ؟ بر تن چگونه پیله ببافم که عاقبت چون رنگ رخنه در پر...
-
[ بدون عنوان ]
1391/08/02 21:34
ک روز می بوسمت... می خندم و می بوسمت. گریه می کنم و می بوسمت. یک روز می آید که از آن روز به بعد ، من هر روز می بوسمت. لبهایم را می گذارم روی گونه هایت ، و بعد هر چه بادا باد : می بوسمت ! یک روز می بوسمت. یک روز که باران می بارد. یک روز که چترمان دو نفره شده. یک روز که همه جا حسابی خیس است. یک روز که گونه هایت از سرما...
-
[ بدون عنوان ]
1391/08/02 21:32
بوسههایت انار را میترکاند نفسهایت سیب را میرساند آغوشت ابر را میباراند پائیز ترینی تو!
-
[ بدون عنوان ]
1391/08/02 14:08
یک لحظه ... زندگی تو از دست می رود وقتی کسی که هستی تو هست می رود شاید که اندکی بنشیند کنار تو اما کسی که بار ِ سفر بست می رود آنکس که دل بریده ، تو پا هم ببرّی اش چون طفلی از کنار تو با دست می رود رفتن همیشه راه ِ رسیدن نبوده است گاهی مسیر جاده به بن بست می رود
-
[ بدون عنوان ]
1391/08/02 14:06
ای رفته ز دل ، رفته ز بر ، رفته ز خاطر بر من منگر تاب نگاه تو ندارم بر من منگر زانکه به جز تلخی اندوه در خاطر از آن چشم سیاه تو ندارم ای رفته ز دل ، راست بگو ! بهر چه امشب با خاطره ها آمدهای باز به سویم؟ گر آمده ای از پی آن دلبر دلخواه من او نیم او مرده و من سایه ی اویم من او نیم آخر دل من سرد و سیاه است او در دل...
-
[ بدون عنوان ]
1391/08/02 14:04
بگذار که با بوی تو آرام بگیرم از پنجره ی روی لبت کام بگیرم بگذار در این لحظه که لبریز تو هستم با باز دمی از نفست وام بگیرم مانند غزل داغ ترین واژه ی خود را از ساده ترین بوسه ی لبهام بگیرم من منتظرم تا تو از این کوچه بیایی تا زیر قدم های تو ایهام بگیرم این بار دلم را به خودم پس نفرستید تا قلب هوایی شده را رام بگیرم من...
-
[ بدون عنوان ]
1391/08/02 14:01
چون جاده به زخم رفتن آراست مرا یک سینه تپش ، نفس نفس کاست مرا این بود تمام ماجرای من و او می خواستمش ولی نمی خواست مرا
-
[ بدون عنوان ]
1391/08/02 14:00
چه شغل عجیبی ! شروع هفته تو را می بینم باقی هفته به خاموش کردن خودم در اتاقم مشغولم .
-
[ بدون عنوان ]
1391/08/02 13:55
مال ناراضی.. جا گذاشتی...! رد خاطراتت را جا گذاشتی...مال ناراضی از گلوی ما پایین نمی رود... بیا برش دار...! منبع
-
[ بدون عنوان ]
1391/08/01 22:05
آرزوی من مـــاندن اوستــــ ... امـــا........... اما خدایــــــا اگر آرزوی او رفتــــن من است ؛ آرزوی او را بـــرآورده کـــــــن !! مــــــن دیگر آرزوییـــــــ ندارم...
-
[ بدون عنوان ]
1391/08/01 21:55
خیلی سخته تمام دنیات کسی باشه که فقط براش یه سرگرمی گذرا هستی و درست وقتی باورش کردی . . . تازه بفهمی که فقط اومده تا خستگی رابطه های گذشته رو پیش تو در کنه...
-
[ بدون عنوان ]
1391/08/01 21:55
اگر از کسی رسیده است به ما بدی بماند به کسی مبـاد از ما که بدی رسـیده باشد.
-
[ بدون عنوان ]
1391/08/01 13:43
دلم گرفته از خودم از این من ِ بدون تو و ناجی همیشگی که ناگهان ... نمی رسد گلایه نیست خوب من،ولی بگو که تا به کی کلاغ قصه های ما به آشیان نمی رسد؟
-
[ بدون عنوان ]
1391/08/01 13:43
مصراع نخست ، من تو را می بوسم در مصرع بعد هم تو را می بوسم ایراد ندارد ! به کسی چه ؟ اصلن شعر خودم است ، من تو را می بوسم
-
[ بدون عنوان ]
1391/08/01 13:38
رفتم اما دل من مانده برِ دوست هنوز می برم جسمی و، جان در گرو اوست هنوز هر چه او خواست، همان خواست دلم بی کم و کاست گرچه راضی نشد از من دل آن دوست هنوز گر چه با دوری ی ِ او زندگیم نیست، ولی یاد او می دمدم جان به رگ و پوست هنوز بر سرو سینه ی من بوسه ی گَرْمش گل کرد جان ِ حسرت زده زان خاطره خوشبوست هنوز. رشته ی مهر و...
-
[ بدون عنوان ]
1391/08/01 13:36
یک شب دلی به مسلخ خونم کشید و رفت دیوانه ای به دام جنونم کشید و رفت پس کوچه های قلب مرا جستجو نکرد اما مرا به عمق درونم کشید و رفت یک آسمان ستاره ی آتش گرفته را بر التهاب سرد قرونم کشید و رفت من در سکوت و بغض و شکایت ر سرنوشت خطی به روی بخت نگونم کشید و رفت تا از خیال گنگ رهایی رها شوم بانگی به گوش خواب سکونم کشید و...
-
[ بدون عنوان ]
1391/08/01 13:34
باز شب ماند و من و این عطش خانگی ام باز هم یاد تو ماند و من و دیوانگی ام اشک در دامنم آویخت که دریا باشم مثل چشم تو پر از شوق تماشا باشم خواب دیدم که تو می آمدی و دل می رفت محرم چشم ترم می شدی و دل می رفت : یک نفر مثل پری یک دو نظر آمد و رفت با نگاهی به دل خسته ام آتش زد و رفت خنده زد کوچه به دنبال تبسم افتاد باز...
-
عبور
1391/07/30 23:20
خیابان ها را می کاوم با چشم! شاید.. شتاب زده از لای عابران عبور کنی!!
-
[ بدون عنوان ]
1391/07/30 23:09
برای به دست آوردنت نمی جنگم به تکدی قلبت هم نمی آیم دوستت دارم فارغ از داشتنت
-
[ بدون عنوان ]
1391/07/30 23:08
باز شب ماند و من و این عطش خانگی ام باز هم یاد تو ماند و من و دیوانگی ام اشک در دامنم آویخت که دریا باشم مثل چشم تو پر از شوق تماشا باشم خواب دیدم که تو می آمدی و دل می رفت محرم چشم ترم می شدی و دل می رفت : یک نفر مثل پری یک دو نظر آمد و رفت با نگاهی به دل خسته ام آتش زد و رفت خنده زد کوچه به دنبال تبسم افتاد باز...
-
[ بدون عنوان ]
1391/07/30 22:57
کیستی که من اینگونه به اعتماد نام خود را با تو می گویم نان شادی ام را با تو قسمت می کنم به کنارت می نشینم و بر زانوی تو اینچنین به خواب می روم کیستی که من این گونه به جد در دیار رویاهای خویش با تو درنگ می کنم!
-
[ بدون عنوان ]
1391/07/30 22:55
خیلی حالش خراب بود از زمین و زمان بریده بود رفتم تو زندگیش ... خیلی طول نکشید که حالش خوب شد تشکر کرد و رفت...!!
-
[ بدون عنوان ]
1391/07/30 22:52
باید می دانستم سرانجام تو را از اینجا خواهد برد این جاده که زیر پای تو نشسته بود
-
[ بدون عنوان ]
1391/07/30 22:47
گفتم به دام اسیرم گفتا که دانه با من گفتم که آشیان کو گفت آشیانه با من گفتم که بی بهرام شوق ترانه ام نیست گفتا بیا به گلشن شور ترانه با من گفتم بهانه یی نیست تا پر زنم به سویت گفتا تو بال بگشا راه بهانه با من گفتم به فصل پیری در من گلی نرید گفتا که من جوانم فکر جوانه با من گفتم که خانمانم در کار عاشقی رفت گفتا به کار...
-
[ بدون عنوان ]
1391/07/30 22:45
قدر تو به اندازه ی صبر توست و رازهایت ، نهفته در صبرهایت . . .
-
[ بدون عنوان ]
1391/07/30 22:30
باورت بشود یا نه روزی میرسد که دلت برای هیچ کس به اندازه من تنگ نخواهد شد! برای نگاه کردنم... اذیت کردنم... خندیدنم... برای تمامی لحظاتی که در کنارم داشتی! روزی خواهد رسید که در حسرت تکرار دوباره من خواهی بود... میدانم روزی دیگر نیستم!! و هیچ کس تکرار من نخواهد شد....