-
[ بدون عنوان ]
1391/08/14 23:45
زن که باشی، عاقبت یک جایی،یک وقتی به قول شازده کوچولو دلت اهلیه یک نفر می شود...! و دلت، برای نوازش هایش تنگ میشود؛ حتی برای نوازش نکردنش! تو میمانی و دلتنگی ها، تو می مانی و قلبی که لحظه های دیدار تند تر می تپد. سراسیمه می شوی، بی دست و پا میشوی، دلتنگ می شوی، دلواپس می شوی، دلبسته می شوی، و می فهمی... نمی شود "...
-
[ بدون عنوان ]
1391/08/14 23:43
تو به دنیای من سکوت ، به چشمم اشک و به قلبم درد آفریدی! ... چگونه می توان خالق این همه زیبایی را دوست نداشت...
-
[ بدون عنوان ]
1391/08/14 23:43
میگوینــــد تنهاییـــــت را پــــــیش فروش نکنـــی وقـــــتش که برســــد بـــــه هر قیمتـــــی تنـــــهاییت را خـــــریدارنـــــد. امــــا خبـــــر ندارنـــــــــد ، خـــــریداران امــروزی ، پـــــر توقـــــع انــد زود خـــسته میشونــد تعویـــــضت میـــــکننــد میــرونــد در پــی خــرید بـــعدی آن وقــــت میشـــــوی...
-
[ بدون عنوان ]
1391/08/14 23:42
عشق,خودش خواهد آمد.نمیتوان از آن فرار کرد.عشق خودش آهسته آهسته وازگوشه ای می آیدودرگوشه ای از قلب مهربانت آرام و بی صدا مینشیندوتومتوجه اش نخواهی بود و بعد ذره ذره قلبت را پر میکند.کم کم مثل ساقه ی مهرگیاه در تمام جانت می پیچد و ریشه میدواند,به طوری که بی آن نمیتوانی تنفس کنی...
-
[ بدون عنوان ]
1391/08/11 21:57
عاشق هم شدی....... مثل زلیخا سمج باش....... آنقدر رسوا بازی در بیار........ تا خدا خودش پا در میانی کند...
-
[ بدون عنوان ]
1391/08/11 21:53
کاش جای پاییز تو با مــــهر می آمدی...
-
[ بدون عنوان ]
1391/08/11 21:49
سر سوزنی اگر مرا میخواست ... زمین و زمان را به هم میدوختم
-
[ بدون عنوان ]
1391/08/11 21:47
من معجزه نبودم.... تو هم نبودی ولی ما....باید که برای هم اتفاق می افتادیم!!!!
-
[ بدون عنوان ]
1391/08/11 21:47
میدونی بن بست زندگی کجاست؟! جایی ک نه حق خواستن داری ونه توان فراموش کردن
-
[ بدون عنوان ]
1391/08/11 21:46
دلم می گیرد ، وقتی می بینم " او " هست.... " من " هم هستم .... اما " قسمت " نیست ....
-
[ بدون عنوان ]
1391/08/11 21:46
هنوز دلخوشم به "خدانگهدارش" ، اگر نمی خواست برگردد ، اصراری نبود که خدا مرا نگه دارد .
-
اندوه
1391/08/11 14:19
دلتنگی خوشة انگور سیاه است لگدکوبش کن بگذار ساعتی سربسته بماند مستت میکند اندوه.
-
[ بدون عنوان ]
1391/08/11 14:13
در دور دستهــا، که خدا میـان چشمهــایت خانه کرده بود؛ من، بی قرار منتظر آمدنت بودم ... و تو که انگـــار دل نمی کندی از لبهــــــای فرشتگان پنجره، پنجره، طنین آواز تو بود که انگار، گوش هایم جـــز تو نمی شنیـد. خــداوند تو را به من هدیه داد و من همیشــه دلشــوره دارم ... از اینکه شاید آنچه می پنــداشتم نبــاشم. نفـس...
-
[ بدون عنوان ]
1391/08/10 22:35
وقتی مرا بغل میکنی چنان جاذبه ی آغوشت به جاذبه ی زمین غلبه میکند که روحم به پرواز در می آید...
-
[ بدون عنوان ]
1391/08/10 22:30
من دیوانه نیستم فقط کمی تنهایم همین! چرا نگاه می کنی؟ تنها ندیده ای؟ به من نخند .... من هم روزگاری عزیزدل کسی بودم …
-
[ بدون عنوان ]
1391/08/10 22:25
چقـــدر بگویم قرص آرامم نـمی کند؟!! آغــــــوش تو آرامش بخش من است...
-
[ بدون عنوان ]
1391/08/10 22:23
بـــــــــی خـــیالِ هـَــر چــِـه زِمِســــتان اســت و بـــَرف است . . و سـَـــرمـــا تـَـمــام پنَـــجــِــره هـــا را بـــاز گـــُـذاشـــته ام ! تــا شـــایـــَد بـــاد بـــویِ پیــــراهـَـنـَـت را بیــــاوَرد
-
[ بدون عنوان ]
1391/08/10 22:23
تمام ِ دنیا در آغوشت خلاصه شده است ! کودکانه پناه می برم ... به خلاصه ی دنیــــــــا !
-
[ بدون عنوان ]
1391/08/10 22:22
در آغوش خــــدا گریستم تــا نوازشم کند .... پـرسید : فرزندم پس آدمت کو.... ؟؟ اشک هایم را پـاک کـــردم و گفــــتم : در آغوش حـــوای دیگریـست .
-
[ بدون عنوان ]
1391/08/10 22:22
من مسئله ی ساده ای هستم! حل می شوم روزی . . . در آغوشت.
-
[ بدون عنوان ]
1391/08/10 22:21
لعنت به تو ای "دل" که همیشه جائی جا می مانی که تو را نمی خواهند...!!
-
[ بدون عنوان ]
1391/08/10 22:20
حــــــــوصله خواندن نــــدارم حــــــــوصله نوشتن هــــم ندارم این هـــــمه دلـــتنگی ... دیــــگر نه با خـــواندن کـــم میشود , نه نـــــوشتن دلــــم لـــــمس آغوشــــــت را میخواهد فقط همـــــــین.
-
[ بدون عنوان ]
1391/08/10 22:19
بی شک آغوش توووووووووو از عجایب دنیاست واردش که می شوم زمان بی معنا می شود. هیچ بعدی ندارد. بی آنکه نفس بکشم ، روحم تازه می شو د.
-
[ بدون عنوان ]
1391/08/10 22:19
دِلَـمـ مے خَوآهَـد صورتَتـــ ته ریشـ داشته باشد تا من بهـــــآنـﮧ داشته باشم برای بــــوسیدَטּِ لب هایت
-
[ بدون عنوان ]
1391/08/10 22:18
من که نقاشى ام تعریفى ندارد ! لااقل خودت ؛ راهت را بکش .... و برو ... !!
-
[ بدون عنوان ]
1391/08/10 22:18
میکوشم غم هایم را غرق کنم اما بی شرف ها یاد گرفته اند شنا کنند..
-
[ بدون عنوان ]
1391/08/10 22:17
به تو که فکر میکنم بی اختیار به حماقت خود لبخند میزنم سیاه لشکری بودم در عشق تو و فکر میکردم بازیگر نقش اولم افسوس...
-
[ بدون عنوان ]
1391/08/10 22:14
نمیگذاشتم به آسانی دلم را ببری اگر میدانستم بعد از تو زندگی چقدر دل میخواهد...
-
[ بدون عنوان ]
1391/08/10 22:13
این روزها اِحـــــــــســـــــاس میکُنمــ چقدر شَــــبیــــــهِ ســــــــُــــــکوتَمــ با کوچِکتَرین حرفی میشـــِـــــکَـــنَمـــ .
-
[ بدون عنوان ]
1391/08/10 22:12
کاینات میتواند به سرعت خواسته هایت را برآورده کند اگر تاخیر در دریافت آن ها است بدین دلیل است که هنوز به اندازه ی کافی خواسته هایت را باور نداری نمی شناسی و یا احساس نمی کنی!!