جلوتر نیا خاکستری می شوی اینجا دلی را سوزانده اند

نمی دانم چه باید کرد با این روح آشفته به فریادم برس ای عشق من امشب پریشانم

جلوتر نیا خاکستری می شوی اینجا دلی را سوزانده اند

نمی دانم چه باید کرد با این روح آشفته به فریادم برس ای عشق من امشب پریشانم

باران

سقوط آزاد را تنها برای این به جان میخرد که در زمین پوشش دهد اشک های یک مرد را . . .

تلاش برای زنده کردن یک رابطه از دست رفته

مثل اینه که بخوای یه چای سرد شده رو با ریختن آب جوش گرم کنی

نه رنگش مثل اول میشه نه طعمش

تقویم امسال من باز هم سپید ماند

اتفاق ها منتظر تو اند !

از هرچه بهار ، هست بالا دستت

بالاست ز هر بهار زیبا دستت

هر طرح که در فکر طبیعت باشد

آن طرح کلید می خورد با دستت

دلم شکسته است و هرچه می گردم تکه هایش جور نمی شود

مگر می شود به یک عاشق وصله های ناجور چسباند !