جلوتر نیا خاکستری می شوی اینجا دلی را سوزانده اند

نمی دانم چه باید کرد با این روح آشفته به فریادم برس ای عشق من امشب پریشانم

جلوتر نیا خاکستری می شوی اینجا دلی را سوزانده اند

نمی دانم چه باید کرد با این روح آشفته به فریادم برس ای عشق من امشب پریشانم

عکســـــت را نگــــاه میکنــــم  آخ کــــه ایــــن عکـــس  پیـــر نمیشـــود

 امــــــا ،  پیـــــــرم میکنــــد

گـــ ــاهــــی

دلم بــرای زمـــ ـانی

کــه نمیشناختمت تنـــگ می شود

کــــــاش گاهی خدا

از پشتـــ ابرها می آمد

گوشمـــ را محکم میگرفتـــ و داد میزد:

انقدر غر نزن! همینه که هستـــ ...

بعــد یه چشمکــ میزد و تو گوشم میگفتـــ:

همهـ چی درست میشه.....

قحطی عشق می آید !!!

هفت سال نه هفتصد سال ذخیره وپنهانت میکنم 

بگو کنعانیان منتظر نباشند...

تقسیم شدنی نیستی ! حتی اگر یعقوب بیاید...

دقت کردی گاهی فقط بوی یک عطر ، یک تشابه اسم

 برای چند لحظه

 باعث میشه

 دقیقاً احساس کنی

 که قلبت داره از تو سینه ات کنده میشه.....!