جلوتر نیا خاکستری می شوی اینجا دلی را سوزانده اند

نمی دانم چه باید کرد با این روح آشفته به فریادم برس ای عشق من امشب پریشانم

جلوتر نیا خاکستری می شوی اینجا دلی را سوزانده اند

نمی دانم چه باید کرد با این روح آشفته به فریادم برس ای عشق من امشب پریشانم

اتفاق دردناکی‌ست
افتادن از چشمِ تو
بر سرِ زبانِ مردم

ذائقه ام پیر شده ۲۰ سالگی ام طعم ۵۰ سالگی دارد.

سرم را روی شانه ات بگذار تا همه بدانند   ”همه چیز” زیر سر من است…

حیف که خدا

طعمش را نچشید

و گر نه

لب هایت باید ،

از میوه های بهشتی

می شد …!

فقط خدا می داند

 آرامشت

 چقدر آرامم می کند !!