حرفش
بیشتر به زانو می کشد مرا
اینکه احمقانه با خودم تکرار می کنم
که
" هنوز ایستاده ام "
تو که غریبه نیستی
همین جا
درست کمی این طرف تر
جایی سمت چپ پیراهن چهار خانه ام
چندی ست که
بد می سوزد
تو که غریبه نیستی
من مدتی ست که
خوب نیستم
به اشک های یواشکی مادر بزرگم قسم
که من دلم
گریه می خواهد این شب ها ...
به پدرت گفتم توشه ای برایت فراهم کند / کمی مسکن و یک نظربند و پارچه ای سبز هم از قبل حاضر بود
خودم هم امروز برایت کفش نویی خریدم / به این دنیا که بیایی راه سختی در پیش داری!
-------------------------------------------
می دانم که سرت شلوغ است / هر چقدر بخواهی منتظرت می مانم اینجا / روی همین پله ها!
اما زودتر بیا پایین خدا جان / این پایین همه با تو کار دارند!