اگر چیزی را با گوشهایت نشنیدی
یا آن را با چشم هایت ندیدی....
آن را با ذهن کوچکت ابداع نکن...
و با دهان بزرگت به اشتراک نگذار!!
یادم میاد بچه که بودم بعضی وقت ها
با خواهرم یواشکی بابام رو نگاه می کردیم
ساعت ها با دست مشغول جمع کردن آشغال های ریزی بود که روی فرش ریخته
شده بود...
من و خواهرم حسابی به این کارش می خندیدیم !
چون می گفتیم چه کاریه ؟! ما که هم جارو داریم هم جارو برقی !!!چند روز پیش که حسابی داشتم با خودم فکر میکردم
که چه جوری مشکلاتم رو حل کنم یهو به خودم اومدم...
دیدم که یک عالمه آشغال از روی فرش جلوی خودم جمع کردمدوستی میگفت : اینقدر نا امید نباش...
حتی اگه گاو هم باشی ، در صورتی که در جای مناسب قرار بگیری ،
کسانی پیدا می شوند که تو را بپرستند!!