جلوتر نیا خاکستری می شوی اینجا دلی را سوزانده اند

نمی دانم چه باید کرد با این روح آشفته به فریادم برس ای عشق من امشب پریشانم

جلوتر نیا خاکستری می شوی اینجا دلی را سوزانده اند

نمی دانم چه باید کرد با این روح آشفته به فریادم برس ای عشق من امشب پریشانم

ی کاش یکی بیاید که وقت رفتن ...

نــــــــرود!

غبطه می خورم ...

به " او "

که بیشتر از من

کنار تو نفس می کشد...!

حضورهیچکس در زندگی ما اتفاقی نیست خداوند در هر
حضور جادویی نهان کرده برای کمال ما.خوش آن روزی که
در یابیم جادوی حضوریکدیگر را!

قول داده امــــ

هنگامــــ شنیدن نامتـــ بی خیال باشمــــ !

از اینــــ قول در گذر !

چرا که با شنیدن نامتــــ

صبر ایوبـــــ را کمــــ دارمــــ

برای فریاد نزدنــــــ !

. شایَد سالها بعد ..

دَر گذر ِ جادِه ها ..

بی تـفــاوت از کنار ِ هم بگذریم ..

و بِگویـیـم ..


ایـن "غریبه"! چقدر شـبیـه ِ خاطراتم بود ..