جلوتر نیا خاکستری می شوی اینجا دلی را سوزانده اند

نمی دانم چه باید کرد با این روح آشفته به فریادم برس ای عشق من امشب پریشانم

جلوتر نیا خاکستری می شوی اینجا دلی را سوزانده اند

نمی دانم چه باید کرد با این روح آشفته به فریادم برس ای عشق من امشب پریشانم

دستم را بگیر . . . ! ببر . . . !
به دور دست هایی که در دسترس هیچ . . . !
دستی نباشم . . . !

دلم برای لمس نگاهت


سخت دلتنگی میکند


به کدامین بهانه حواسش راپرت کنم..

گاهی تو

گاهی یاد تو



گاهی هم غم تو …



آخر این تو کار مرا تمام می کند !

من کسی را که مرا بخاطر


خوبی هایم می خواهد نمی خواهم



کسی را می خواهم


که با دانستن بدی هایم بازهم


مرا می خواهد

دل اگر بستی


محکم نبند


مراقب باش گره کور نزنی


او میرود


تو میمانی و یک گره کور . . .