جلوتر نیا خاکستری می شوی اینجا دلی را سوزانده اند

نمی دانم چه باید کرد با این روح آشفته به فریادم برس ای عشق من امشب پریشانم

جلوتر نیا خاکستری می شوی اینجا دلی را سوزانده اند

نمی دانم چه باید کرد با این روح آشفته به فریادم برس ای عشق من امشب پریشانم

پس دعاکن

سنگینی باری که خدا بر دوش ما میگذارد آنقدر نیست که کمرمان را خرد کند.به قدری است که ما را برای دعا به زانو در آورد

گاهی اوقات فکر کردن به بعضی ها ناخودآگاه لبخندی روی لبانمان می نشانند.چقدر زیباست این لبخندهای بیگاه وچه دوست داشتنی اند این بعضی ها.

نمی دانم چه دردیست دوست داشتن …
همین که پای کســـی به دنیایت باز می شود
پایت از این دنیــــــا بریده می شود …

گاهی دلم بی هوا ، هوایت را می کند . . .
هوای تو ، تویی که هیچ وقت هوایم را نداشتی !

وقتی قرار شد من بی قرار تو باشم ، ناگهان تو تنها قرار زندگی ام شدی !