جلوتر نیا خاکستری می شوی اینجا دلی را سوزانده اند

نمی دانم چه باید کرد با این روح آشفته به فریادم برس ای عشق من امشب پریشانم

جلوتر نیا خاکستری می شوی اینجا دلی را سوزانده اند

نمی دانم چه باید کرد با این روح آشفته به فریادم برس ای عشق من امشب پریشانم

همه می دانند

تو هم بدانی بهتر است...

که یک فنجان قهوه نوشیدن در کنار

تو را

با دیدنی ترین کسوف دنیا

عوض نمیکنم

هیچ انتظاری از کسی ندارم......


این نشانه قدرت من نیست.......


مسئله ی خستگی از اعتمادهای شکسته است...

میشی چشمانت


دل سنگ را


گرگ می کند

هر کسی می تواند به زندگـــــی شما وارد شود و "بگــــــوید" چقـدر دوســـــتتان دارد.

امــّـــا این فقــط از عهده یک شخص خیلی خـــاص برمی آید که در
زندگی شما "بمــــــاند" و "ثابت کند" چقـدر دوستتان دارد!

شاخه گل سرخ


به خانه می رفت
با کیف و با کلاهی که بر هوا بود
چیزی دزدیدی؟ پدرش گفت..
دعوا کردی باز؟ مادرش پرسید..
وبرادرش کیفش را زیر و رو می کرد
در پی آن چیز که در دل پنهان کرده بود..
تنها مادر بزرگش دیده بود
شاخه گل سرخی را در دست فشرده کتاب هندسه اش
و خندیده بود..