خیالت...

مرا با خیالت تنها نگذار
اصلا به تو نرفته است
مهربان نیست
آزارم میدهد
دلم خودت را میخواهد!

دلتنگم...

دلـتـنـگی یـعـنـی
کنار کسی که دوستش داری باشی
امـا بـدونــی کـه رفـتـنـیـه . . .

خــــود آزاری یعنــــی

میــــری اونجاهایــــی کـــه باهاش خاطــــره داشتــــی و ...

بــــه یــــادش مــــی میری ......

آرزوی خیلی ها بودم

از آن دست نیافتنی هایشان….

ساده اسیرت شدم که قدر ندانستی…!!!

از همان ابتدا دروغ گفتند!

مگر نگفتند که “من” و “تو” ، “ما” می شویم؟!

پس چرا حالا “من” این قدر تنهاست!

از کی “تو” اینقدر سنگ دل شد؟!…

اصلا این “او” را که بازی داد؟!…

که آمد و “تو” را با خود برد و شدید “ما”!

می بینی

قصه ی عشقمان!

... فاتحه ی دستور زبان را خوانده است ...