جلوتر نیا خاکستری می شوی اینجا دلی را سوزانده اند

نمی دانم چه باید کرد با این روح آشفته به فریادم برس ای عشق من امشب پریشانم

جلوتر نیا خاکستری می شوی اینجا دلی را سوزانده اند

نمی دانم چه باید کرد با این روح آشفته به فریادم برس ای عشق من امشب پریشانم

چــه بیـــرحم می شوی،
تقــدیـــر
آنـــــــگاه کـــه می گویــــــــی :
تقصـــــیر خودت بـــــــود ........

غیر قابل توضیح...

می دونی تو دنیا هیچ چیز غیر قابل توضیح تر از این اتفاق نیست که... اونیکه من بزرگش کردم کوچیکم کرد...‏!‏

اینگونه مرا نگاه نکن ، فکر کرده ای که از نگاهت خسته میشوم ،
نه عزیزم بیشتر از اینکه هستم عاشقت میشوم
پس آنقدر نگاهم کن ، تا دیوانه شوم ،
باز هم نگاهم کن تا از حال بروم و فدای عشقت شوم.


گنه کردم گناهی پر ز لذت

در آغوشی که گرم و آتشین بود

گنه کردم میان بازوانی

که داغ و کینه جوی آهنین بود

در آن خلوتگه آرام و خاموش

نگه کردم به چشم پر ز رازش

دلم در سینه بی تابانه لرزید

ز خواهش های چشم پر نیازش

در آن خلوتگه تاریک و خاموش

پریشان در کنار او نشستم

لبش بر روی لبهایم هوس می ریخت

ز اندوه دل دیوانه رستم

فرو خواندم به گوشش قصه عشق :

ترا می خواهم ای جانانه ی من

ترا می خواهم ای آغوش جانبخش

ترا ای عاشق دیوانه ی من

هوس در دیدگانش شعله افروخت

شراب سرخ در پیمانه رقصید

تن من در میان بستر نرم

بر روی سینه اش مستانه لرزید

گنه کردم گناهی پر ز لذت

کنار پیکری لرزان و مدهوش

خداوندا که می داند چه کردم

در آن خلوتگه تاریک و خاموش

یه خردادی هیچ وقت پشت سرشو نگاه نمیکنه

چون طاقت دیدن غش و ضعف خاطرخواهاشو نداره

که بعد از رد شدنش حالشون بحرانی میشه !