-
[ بدون عنوان ]
1393/05/04 01:34
هــــر راهـــی را کــــه رفـــتــه بـــاشــــم ... هــــر چـــقــــدر هــــم دورتــــر کـوتــاه تــریــن اســت بــرای رســیدنِ دوبــاره بــه تــو کـــافــــی ســــت کـــه یــکــبـــار دیــــگـــر نــــامــ ـ م را صـــدا بـــزنـــی بـــر مــــی گـــــردم....
-
[ بدون عنوان ]
1393/05/04 01:33
ابر از آسمان اجازه نمی گیرد. پاییز در اختیار باغ نیست و برگ بی رضایت درخت به باد می رود. نا خوانده می آید. بی در زدن. ناگهان ! نشسته ای که نفست می گیرد. نگاهش می کنی که چه آرام می رود توی جانت! اختیاری نداری. می توانی راه بروی .می توانی بخوابی .می توانی بخندی. می توانی زندگی کنی. می تواند بیاید، پا به پایت با تو ،در...
-
[ بدون عنوان ]
1393/05/04 01:32
مهم نیست در چه سنی باشم هر زمان چیز جدید یا ع الی می بینم دلم میخواهد فریاد بزنم ... " مامان بیا نگاه کن "
-
[ بدون عنوان ]
1393/05/04 01:32
دسـتـانـم شـایـد اما دلم نمی رود به ن وشتن ! این کلمات به هم دوخته شده کجا... احساسات من کجا . . . ایـن بـار . . . نـخـوانـده مـرا بـف ـ هـم . . . منبع: جملات زیبا و دلنشین راد
-
[ بدون عنوان ]
1393/05/04 01:32
قشنگترین اتفاق ذهنم حادثه ی شنیدن ص د ای تو بود ...! چقدر تنهایم وقتی گاهی کم می شوی ...!
-
[ بدون عنوان ]
1393/05/04 01:31
گاهــی حجـم دلــ ــ تنـگی هایــم آن قــــدر زیـاد میشود که دنیــــا با تمام وسعتش برایـَم تنگ میشود ... دلتنــگـم دلتنـــــگ کسی کـــــه گردش روزگــــارش به من که رسیــ ـ ـد از حرکـت ایستـاد دلتنگ کسی که دلتنگی هایم را ندید... دلتنگ خودم... خودی که مدتهـــــــــاست گم کـر د ه ام گذشت دیگر آن زمان که فقط یک بار از دنیا...
-
[ بدون عنوان ]
1393/05/04 01:30
زندگی را باید از " گـُـــرگ " آموخت و بَس !!! گرگ با همنوعانش شکار میکند ! خو میگیرد ، زندگی میکند ! ولی چنان به آنان بی اعتماد است که شب هنگام خواب با یک چشم باز میخوابد !!! شاید گرگ معنی رفاقت را خوب درک کرده است.....!!!
-
[ بدون عنوان ]
1393/05/04 01:30
گناه ، هر چقدر هم کوچک باشد باز هم به عنو ا نِ نافرمانی از خدا خیلی بزرگ است ...!
-
[ بدون عنوان ]
1393/05/04 01:30
چقدر امروز حس می کنم نبودنت را ... صدایت در گوش م می پیچد و من می گویم : " جانم ؟ .... مرا صدا کردی؟! "
-
[ بدون عنوان ]
1393/05/04 01:29
ﻗﺘﯽ ﻣﯽ ﮔﻢ : ﺩﯾﮕه به ﺳﺮﺍﻏﻢ ﻧﯿﺎ ! ﻓﮑﺮ ﻧﮑﻦ ﮐﻪ ﻓﺮﺍﻣﻮﺷﺖ ﮐﺮﺩﻡ .… ﯾﺎ ﺩﯾﮕه ﺩﻭﺳﺘﺖ ﻧﺪﺍﺭﻡ ! ﻧﻪ .… ﻣﻦ ﻓﻘﻂ ﻓﻬﻤﯿﺪﻡ : ﻭﻗﺘﯽ ﺩﻟﺖ ﺑﺎ ﻣﻦ ﻧﯿﺴﺖ ﺑﻮﺩﻧﺖ ﻣﺸﮑﻠﯽ ﺭو ﺣﻞ ﻧﻤﯽ ﮐﻨه ﺗﻨﻬﺎ ﺩﻟﺘﻨﮕﺘﺮﻡ ﻣﯿﮑﻨه
-
[ بدون عنوان ]
1393/05/04 01:28
دوست دارم زمستا ن ی را که معافم می کند از پنهان کردن دردی که در صدایم می پیچد ... و از اشکی که در نگاهم می چرخد و به همه می گویم ســــرمـــا خ ــ ــورده ام !!! منبع: جملات زیبا و دلنشین راد
-
[ بدون عنوان ]
1393/05/02 15:31
برف باران شال گردن هم بهانه است
-
[ بدون عنوان ]
1393/05/02 15:30
همین که به خوابم می آیی بس است قناعت از این مزخرف تر ؟؟؟
-
[ بدون عنوان ]
1393/05/02 15:28
خاک بر سر تمام این کلمات ...! اگر تو از میان تمامشان نفهمی من دلتنگم ...!
-
[ بدون عنوان ]
1393/05/02 15:27
مهربانم ! عالم از توست ... غریبانه چرا میگردی ؟
-
[ بدون عنوان ]
1393/05/02 15:27
میگم مهم نیست ... اما وقتی اسمشو می شنوم داغ دلم تازه میشه میگم مهم نیست ... اما تا بهش فکر می کنم اشک تو چشام جمع میشه میگم مهم نیست ... اما در تنهایی همش باهاش حرف می زنم میگم مهم نیست ... اما بعضی وقتها دستم میره رو شمارش که زنگ بزنم نزنم بزنم میگم مهم نیست ... اما دلم واسه صداشو خنده هاش لک زده میگم مهم نیست ......
-
[ بدون عنوان ]
1393/05/02 15:26
برای من ... همان قدر که خواستنی هستی دست نیافتنی هم هستی ...!
-
[ بدون عنوان ]
1393/05/02 15:26
مرا همیشه نگه دار در امان دلت ...!
-
[ بدون عنوان ]
1393/05/02 15:26
صدای قلبم را می شنوی ؟ ! هنوز هم بعد این سالها با صدای زنگت تند می زند !
-
[ بدون عنوان ]
1393/05/02 15:25
چه شب ساکتی ست انگار هیچکس در دنیا نیست یا شاید هم من در دنیای کسی نیستم !
-
[ بدون عنوان ]
1393/05/02 15:25
همه چیز خواستنی است اگر بخواهی به سویت می آید ...!
-
[ بدون عنوان ]
1393/05/02 15:24
نمی دانم آرزویت چیست ! اما برای رسیدن به آرزویت دستانم به آسمان جاری و سبزه دلم را به نیت تو و آرزو هایت " هر چه که هست " گره می زنم . سیزده بدر ، روز آرزوهایت باد ...!
-
[ بدون عنوان ]
1393/05/02 15:24
تعریفی که یک روز راجع به مادر شنیدم این است : " کسی که چشم انتظار توست "
-
[ بدون عنوان ]
1393/05/02 15:23
تعریفی که یک روز راجع به مادر شنیدم این است : " کسی که چشم انتظار توست "
-
[ بدون عنوان ]
1393/05/02 15:21
اشکی که به پلک مرد می آویزد قانون غرور را بر هم می ریزد ...!
-
[ بدون عنوان ]
1393/05/02 15:21
یکی از بهترین نعمت هایی که خداوند بهم داده این است ! که می توانم پدر صدایت کنم ...
-
[ بدون عنوان ]
1393/05/02 15:19
یادم باشد که : آنها که دوستشان می دارم می توانند دوستم نداشته باشند .
-
[ بدون عنوان ]
1393/05/02 15:17
می دانی ؟ حرفش بیشتر به زانو می کشد مرا اینکه احمقانه با خودم تکرار می کنم که " هنوز ایستاده ام " تو که غریبه نیستی همین جا درست کمی این طرف تر جایی سمت چپ پیراهن چهار خانه ام چندی ست که بد می سوزد تو که غریبه نیستی من مدتی ست که خوب نیستم به اشک های یواشکی مادر بزرگم قسم که من دلم گریه می خواهد این شب ها ...
-
[ بدون عنوان ]
1393/05/02 15:13
به پدرت گفتم توشه ای برایت فراهم کند / کمی مسکن و یک نظربند و پارچه ای سبز هم از قبل حاضر بود خودم هم امروز برایت کفش نویی خریدم / به این دنیا که بیایی راه سختی در پیش داری! -------------------------------------------
-
[ بدون عنوان ]
1393/05/02 15:12
می دانم که سرت شلوغ است / هر چقدر بخواهی منتظرت می مانم اینجا / روی همین پله ها! اما زودتر بیا پایین خدا جان / این پایین همه با تو کار دارند!