-
[ بدون عنوان ]
1391/12/22 21:44
وازهایم را برای روزهای سرد زمستان کنار گذاشته ام الان فقط نفس می کشم و گرما ذخیره می کنم می خواهم سوز صدایم آنقدر زیاد شود که تو را از کنار شومینه بلند کند و به خانه ام بیاورد . شاعر:قاسم بحرانی
-
[ بدون عنوان ]
1391/12/22 21:44
دهان تنهائی ام آب می افتد،برای یک قطره بودنت !
-
[ بدون عنوان ]
1391/12/22 21:43
+یه نفر توی این دنیا هست که تو واسش همه ی دنیایی..
-
[ بدون عنوان ]
1391/12/22 21:42
آه! اگرنبود ـ آفتاب دلم به چه چیزی گرم بود به دوستداری که نیست؟ به اسب گمگشته ی آرزو؟ به سؤال سختی ـ که پاسخ اش را نمیدانم یا به خانه ی سوت ُ کورم، کفِ سردِ اقیانوس...!
-
[ بدون عنوان ]
1391/12/22 21:39
سکوت میکنم و درخت میشوم تا میوههایم را،تو بچینی ... شاعر:خیام ظهیری
-
[ بدون عنوان ]
1391/12/22 21:36
دلم تنگ است مثل لباس سالهای دبستانم مثل سالهای مأموریت های طولانی پدر که نمی فهمیدم وقتی میگویند کسی دورَست یعنی چقدر دورَست شاعر:لیلا کرد بچه
-
[ بدون عنوان ]
1391/12/22 21:35
"تـــو " شـــب هم کــه بــاشی، "مــن " ســـتاره می شـــوم، می چســــبم، به پــیرهــــنِ ســـیاهـت! شاعر:راحله نیاز
-
[ بدون عنوان ]
1391/12/22 21:26
بیش از تو عاشق خیالم شده ام که هر دم مرا به تو می رساند
-
[ بدون عنوان ]
1391/12/22 21:25
خدایا از خاطرم نرفته و فراموش نکردم که آنچه را امروز دارم آرزوی دیروزم بوده...
-
[ بدون عنوان ]
1391/12/22 21:18
من و شب جاده را پشتسر گذاشتیم... در انتهای راه، شب خورشید را به آغوش کشید من جای خالی تو را!! "کیوان مهرگان"
-
[ بدون عنوان ]
1391/12/22 21:16
بــرای پــریــدن، لازم نیســت پــرنــده بــاشــم! همیــن کــه بخنــدی، بــال در مــی آورم . . . شاعر: پوپک رضایی
-
[ بدون عنوان ]
1391/12/22 21:16
حوا منمـــــ که مـــیفروشم بهشت را به سیاهی چشمانتــــــ..! ______________ نسرین فخیمی
-
[ بدون عنوان ]
1391/12/22 21:15
خوش بهحال باد... آزاد است بین موهایت! ------------- مجتبی حسن زاده
-
[ بدون عنوان ]
1391/12/22 21:14
حسی غریب به سراغم آمده... به رنگ آسمان ... با طعم شیرین زندگی... و از جنس لطیف خوشبختی... در قلبم چه می گذرد؟؟ انگار کسی را دوست دارم... تو را...! ------------- مهشید ملکوتی
-
[ بدون عنوان ]
1391/12/22 21:12
باران دارد میبارد اما نه مثل همیشه انگار با "تو" باران حال دیگری دارد "سید امیر محمد علمایی"
-
[ بدون عنوان ]
1391/12/22 21:12
سلول انفرادی ام را دوست دارم چون شعر در جاهای تنگ اتفاق می افتد مثل آغوشت! "محمدرضا عربیار محمدی"
-
[ بدون عنوان ]
1391/12/22 21:11
نا امید نیستم از امید بگویم آنچه هست یاس مطلق نیست عاقبت یک کلید به قفل زنگار گرفته ما نیز می خورد "رسول یونان"
-
[ بدون عنوان ]
1391/12/22 21:11
روسری ام را نمی خواهم وقتی می افتد روی سرم سایه ات! "فاطمه سادات حسینی"
-
[ بدون عنوان ]
1391/12/22 21:11
بنگر چگونه دست تکان می دهم گویی مرا برای وداع آفریده اند! " نصرت رحمانی"
-
[ بدون عنوان ]
1391/12/22 21:10
تمامِ فکر هایم را کرده ام بهترین راه همین است که یک شب زلزله ای بیاید قاره ی من را به قاره ی تو نزدیک کند همان شب من تنها جاده ی مانده تا رسیدن را بدوم و بدوم و بدوم صبح تو را کنارِ خانه جنگلی کوچکی ببینم که بی قرارِ آمدنِ من ایستاده ای با سر انگشتان مردانه ات موهایِ سیاهم را پشتِ گوشم بزنی و با مهربانی بپرسی صبحانه...
-
[ بدون عنوان ]
1391/12/22 21:10
من فکر میکنم که فقط عشق میتواند پایانِ رنجها باشد به همین خاطر همیشه آوازهایِ عاشقانه میخوانم من همان سربازم که در وسطِ جنگ محبوبش را فراموش نکرده است! شاعر:رسول یونان
-
[ بدون عنوان ]
1391/12/22 21:08
دلم برای پهلو گرفتنت عمیق ترین دریاست ...
-
[ بدون عنوان ]
1391/12/22 21:08
اوّلین حادثه دیدنت بود دومی دوستداشتنت بعد از آن حادثه ای رخ نداد "پژمان الماسینیا"
-
[ بدون عنوان ]
1391/12/22 21:07
ی تو تنهایم ولی تنها تو را می خواهم ...
-
[ بدون عنوان ]
1391/12/22 21:05
پس از سفر های بسیار و عبور از فراز و فرود امواج این دریای طوفان خیز بر آنم که در کنار تو لنگر افکنم بادبان برچینم پارو وانهم سکان رها کنم به خلوت لنگرگاهت در آیم و در کنارت پهلو بگیرم آغوشت را بازیابم استواری امن زمین را زیر پای خویش... "مجتبی معظمی"
-
[ بدون عنوان ]
1391/12/22 21:05
بهار همه چیز را دوباره پیدا کرد درختهای سبز پرندههای شاد و گلهای سرخ و سفید را کوچکترین دکمههای پیراهنش را بهار همه چیز را دوباره پیدا کرد چرا من هنوز تو را نیافتهام؟ چرا من هنوز خودم را نیافتهام؟ "علی محمد مودب"
-
[ بدون عنوان ]
1391/12/22 21:04
می خواهم موهایم را شانه نزنم، انگشتات گیر بیفتد لای موهام! "عباس معروفی"
-
[ بدون عنوان ]
1391/12/22 21:03
آرزو می کردم تو را در روزگاری دیگر می دیدم در روزگاری که گنجشکان حاکم بودند ... آرزو می کردم که تو از آن من بودی در روزگاری که بر گل ستم نبود ... اما افسوس دیر رسیده ایم ما گل عشق را می کاویم در روزگاری که عشق را نمی شناسد! شاعر: نزار قبانی
-
[ بدون عنوان ]
1391/12/22 21:02
ای اشتیاق به زیستن مرا دریاب و به خانه ی او ببر به حقارت این سبد پاره نگاه نکن موسائی حمل میکند...! شاعر:شمس لنگرودی
-
[ بدون عنوان ]
1391/12/22 21:01
دل بگیر از خواب بیدار بمان! شاید خدا قصهی تازهای بگوید برایمان وقتی همه خوابند! " لیلا حسن زاده"