جلوتر نیا خاکستری می شوی اینجا دلی را سوزانده اند

نمی دانم چه باید کرد با این روح آشفته به فریادم برس ای عشق من امشب پریشانم

جلوتر نیا خاکستری می شوی اینجا دلی را سوزانده اند

نمی دانم چه باید کرد با این روح آشفته به فریادم برس ای عشق من امشب پریشانم

شعر را به تو میسپارم ، کلید خانه و چراغ را ، خودم را هم به تو میسپارم

سفارش نمی کنم چون خیالم راحت است !

من در دوردست ترین جای جهان ایستاده ام

” کنار تو . . . ”

تلخم مثله حلوای عزای کسی که دوسش داری . . .

دلم آویزان است از عکس کسی

که عکسش آویزان است ، بر دیوار کسی

می دونی ؟ از تموم دنیا یه نفر هست نمی خوام برام بمیره

می خوام برام زندگی کنه