نمی دانم چه باید کرد با این روح آشفته به فریادم برس ای عشق من امشب پریشانم
نمی دانم چه باید کرد با این روح آشفته به فریادم برس ای عشق من امشب پریشانم
لبت را کنترل کن. ولو به
تو سخت می گذرد، گله و شکوه نکن و از خدا خوبی بگو. حتّی به دروغ از خدا تعریف کن
و این کار را ادامه بده تا کم کم بر تو معلوم شود که به راست ی خدا خوب خدایی است
و آن وقت هم که به خیال خودت به دروغ از خدا تعریف می کردی، فی الواقع راست می
گفتی و خدا خوب خدایی بود.
خدا عبادت وعده ی بعد را
نخواسته است؛ ولی ما روزی سال های بعد را هم می خواهیم، در حالی که معلوم نیست تا
یک وعده ی بعد زنده باشیم.
با تکرار کردن کارهای خوب،
عادت حاصل می شود. بعد عادت به عبادت منجر می شود. عبادت هم معرفت ایجاد می کند.
بعد ملکات فاضله در فرد به وجود می آید و نهایتا به ولایت منجر می شود.
تا می گویم شما آدم خوبی
هستید، شما می گویید خوبی از خودتان است و خودتان خوبید. خدا هم همین طور است. تا
به خدا می گویید خدایا تو غفّاری، تو ستّاری، تو رحمانی و…خدا می فرماید خودت
غفّاری، خودت ستّاری، خودت رحما نی و… . کار محبت همین است.
گر دقّت کنید، فشار قبر و
امثال آن در همین دنیاقابل مشاهده است؛ مثل بداخلاق که خود و دیگران را در فشار می
گذارد.