جلوتر نیا خاکستری می شوی اینجا دلی را سوزانده اند

نمی دانم چه باید کرد با این روح آشفته به فریادم برس ای عشق من امشب پریشانم

جلوتر نیا خاکستری می شوی اینجا دلی را سوزانده اند

نمی دانم چه باید کرد با این روح آشفته به فریادم برس ای عشق من امشب پریشانم

معجزه نگاه توست

هر بار که نگاهت به سمت من

می افتــــــــد

بار دیگر مومن میشوم

به دین تو . . .



این چنین دلبرانه میان دشت قدم نزن

بگذار خورشید حواسش به آفتابگردان ها باشد!


فرقی نمی کند فاصله چقدر است

یک کوچه یا یک کشور

وقتی

دوستش داری و به یادش می افتی

ناخداگاه دلتنگ می شوی . . .


به هرلحظه ی من

       نگاهت را گره بزن

       حس امنیت میگیرم

       وقتی تو

      درگیرمنی . . .

   اگر گفتی چگونه میشود مرده ای را زنده کرد؟

    فرض کن من مرده ام . . . حالا بخند!