جلوتر نیا خاکستری می شوی اینجا دلی را سوزانده اند

نمی دانم چه باید کرد با این روح آشفته به فریادم برس ای عشق من امشب پریشانم

جلوتر نیا خاکستری می شوی اینجا دلی را سوزانده اند

نمی دانم چه باید کرد با این روح آشفته به فریادم برس ای عشق من امشب پریشانم

    تنهاترسم ازاون دنیااینه ک مردم اینجاهم میان اونجا!!!

خدایاهیچگاه ازت چیزی نخواستم حال دیگر همان اندک را نیز نمی خواهم دیدارما باشد برای روز
جزاء توازمن بازخواست کن من ازتو

بهترین اتفاق دنیا وقتی است که وقت رفتن،نرود.

تو رفتی ...

انگار که من از اولش هم نبودم!

اما من می مانم

انگار که تو تا آخرش هستی...!

گفته بودم لب تر کند برایش میمیرم نه... نه تا این حد که لبانش با لبان دیگری تر شود