جلوتر نیا خاکستری می شوی اینجا دلی را سوزانده اند

نمی دانم چه باید کرد با این روح آشفته به فریادم برس ای عشق من امشب پریشانم

جلوتر نیا خاکستری می شوی اینجا دلی را سوزانده اند

نمی دانم چه باید کرد با این روح آشفته به فریادم برس ای عشق من امشب پریشانم

مــی گــویــنــد :

" خــوش بــه حــالــت !

از وقــتــی کــه رفــتــه حــتــی خـــم بــه ابــرو نــیــاوردی ! "

نــمــی دانــنــد

بــعــضــی دردهــآ

کــــــمــــر خــم مــی کــنــنــد،

نــه ابـــرو ....

جایی در دلم برای کینه و نفرین نگذاشتم...

به دلم گفته ام:

با تمام شکستگی ات فراموش نکن

این را که...

"روزی شادیش آرزویت بود"...

آهسته فتح کرده ای با چشمهایت هرچه داشته ام را !
حالا تمام جهان من مستعمره ی توست . . .

 

 

...دل...



این کلمه بی نقطه... 


گاهی تنگ میشود...
 

تا حد یک نقطه...

این روزهــــا زیادی ساکتــــ شده ام


حرفــــ هایم نمی دانم چــــرا به جای گلــــو ،


از چشــــم هایم بیرونــــ می آیند . . .