جلوتر نیا خاکستری می شوی اینجا دلی را سوزانده اند

نمی دانم چه باید کرد با این روح آشفته به فریادم برس ای عشق من امشب پریشانم

جلوتر نیا خاکستری می شوی اینجا دلی را سوزانده اند

نمی دانم چه باید کرد با این روح آشفته به فریادم برس ای عشق من امشب پریشانم

وقتی عطر تنت را میخواهم به باد هم التماس میکنم.خدا که جای خود دارد...

دلتنگم...

 

مثل مادر بی سوادی که دلش هوای بچه اش را کرده است

ولی بلد نیست شماره اش را بگیرد...

دلـتنگی‌هایـم را زیـر دوش حمّــام مے‌بَـرم،

 بُـغـضـم را میـان شُـرشُـر آب داغ مے‌تـرکـانـم،

تا همـه فـکـر کننـد قرمـزے

چشمـانـم از دم کـردنِ حمّـام است...

حرارت لازم نیست ، گاهی از سردی نگاهت میتوان آتش گرفت

همیشه بزرگوارتر از آن باشید که برنجیدو نجیب تر از آن باشید که برنجانید

 شاکتی گواین