دو ساعتی که به اندازهی دو سال گذشت
تمام عمرِ من انگار در خیال گذشتببند پنجرهها را که کوچه ناامن است...
نسیم آمد و نشنید و بیخیال گذشت
درست روی همین صندلی تو را دیدم
نگاه خیرهی تو... لحظهای که لال گذشت
چه ساعتیست ببخشید؟... ساده بود اما
چهها که از دل تو با همین سؤال گذشت...
گذشت و رفت و به تو فکر میکنم تنها
دو ساعتی که به اندازهی دو سال گذشت...
منبع:http://blacklife.blogsky.com/page/47/