جلوتر نیا خاکستری می شوی اینجا دلی را سوزانده اند

نمی دانم چه باید کرد با این روح آشفته به فریادم برس ای عشق من امشب پریشانم

جلوتر نیا خاکستری می شوی اینجا دلی را سوزانده اند

نمی دانم چه باید کرد با این روح آشفته به فریادم برس ای عشق من امشب پریشانم


دست نـــوشته هـــایم را کــه دیدنــداز من پرسیدند:


عاشقی...؟


گفتم :نه...


خیانت دیده ای؟


نه..


تنهایی؟


نه... نه... نه...


پس این عاشقانه ها چیست؟


برای چه می نویسی؟


فقط به آن ها لـــبخند زدم... چه می توانستم بگویــم...


من نه عاشقم... نه تنهایم... نه خیانت دیده ام...


فقط بعضی وقت ها احساس می کنم


خیلـــی شکـــستـــم...

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد