جلوتر نیا خاکستری می شوی اینجا دلی را سوزانده اند

نمی دانم چه باید کرد با این روح آشفته به فریادم برس ای عشق من امشب پریشانم

جلوتر نیا خاکستری می شوی اینجا دلی را سوزانده اند

نمی دانم چه باید کرد با این روح آشفته به فریادم برس ای عشق من امشب پریشانم


زندگی سگی

و صبر عظیــم شتری ..

یک نفر آدمم

و چند نفر

غمگینم  ...

طاهره خنیا

http://axgig.com/images/36719801369473018305.jpg

 

 


برچسب‌ها: طاهره خنیا
+ نوشته شده در  جمعه 17 مرداد1393ساعت   توسط دریــــا  |  2 نظر

گاهی گر از ملال محبت برانمت
دوری چنان مکن که به شیون بخوانمت

چون آه من به راه کدورت مرو که اشک
پیک شفاعتی است که از پی دوانمت

سرو بلند من که به دادم نمی رسی
دستم اگر رسد به خدا می رسانمت

پیوند جان جدا شدنی نیست ماه من
تنی نیستی که جان دهم و وارهانمت

دست نوازشی به سر و گوش من بکش
سازی شدم که شور و نوایی بخوانمت

چوپان دشت عشقم و نای غزل به لب
دارم غزال چشم سیه می چرانمت

لبخند کن معاوضه با جان شهریار
تا من به شوق این دهم و آن ستانمت ... 

شهریار

http://axgig.com/images/73934959865653316831.jpg


برچسب‌ها: شهریار
+ نوشته شده در  جمعه 17 مرداد1393ساعت   توسط دریــــا  |  نظر بدهید

 

آن روزها

به تو فکر می کردم

ماه را نگاه می کردم

و دلم روشن بود...

این روزها،

دروغ چرا؟!

ماه را نگاه می کنم

به تو فکر می کنم

و دلم خاموش است...

( داوود گراوند)

 

 

عاشق شده بودی انگار

شعر ، شعر ، شعر می خواندی

شعر ، شعر ، شعر می نوشتی

آسمانی یا دریایی ،

نمی دانم ولی

چشمانی روشن همیشه در شعرهایت دیده می شد

درد مشترک بودیم شاید !

بی خداحافظی رفتی

عاشق شده بودی انگار ...

(محمدرضا محمدی مهر)

 

 

نه این تابستان

که سرد گذشت

نه ماهواره ها

که رو به قبله اند

و نه کٍرٍم های حلزون

که پیـــسی می آورند

توجیه نمی کنند تناقض هایت را 

که با تمام بودنت

نیـــستی ...

(علی خاکباز {کافه چی })

 

 

 پس از اینهمه انتظار

تازه فهمیده ام

تو همان

"روز مبادا " هستی

که هیچوقت نمی آید ...

 ( احسان نصری)

 

 

...صیقلی خواهم داد دل رسوایم را
تا شود صاف و زلال
که بها یافت چنین، گوهر نایاب که دوش 
بود سنگی که پسر بچه ای هر روز به آن ، لگدی میزد و خندان می رفت.
شعر می گویم چون، عمر من کوتاه است
و دلم می خواهد نام من گاه به خوبی به زبان یاد شود
شاید اینگونه خدا از گنهم درگذرد
وکمی آتش دوزخ به تنم سرد شود...

(بشیر امیدی)

 

 

+آثار دوستان شاعر و گرانقدرم که در قسمت پیوندهای این وب هستند.سپاسگذار از تک تک شان .

+ نوشته شده در  چهارشنبه 15 مرداد1393ساعت   توسط دریــــا  |  7 نظر

زندگی یک چمدان است که می‌آوریش
بار و بندیل سبک می‌کنی و می‌بریش

خودکشی، مرگ قشنگی که به آن دل بستم
دستِ‌کم هر دو سه‌شب سیر به فکرش هستم

گاه و بی‌گاه پُر از پنجره‌های خطرم
به سَرم می‌زند این‌مرتبه حتما بپرم

گاه و بی‌گاه شقیقه‌ست و تفنگی که منم
قرص ماهی که تو باشی و پلنگی که منم

چمدان دست تو و ترس به چشمان من است
این غم‌انگیزترین حالت غمگین‌شدن است

http://axgig.com/images/75567566783461127141.jpg


قبل رفتن دو سه خط فحش بده، داد بکش
هی تکانم بده، نفرین کن و فریاد بکش

قبل رفتن بگذار از تهِ دل آه شوم
طوری از ریشه بکش ارّه که کوتاه شوم

مثل سیگار، خطرناک‌ترین دودم باش
شعله‌آغوش کنم حضرت نمرودم باش

مثل سیگار بگیرانم و خاکستر کن
هرچه با من همه کردند از آن بدترکن

مثل سیگار تمامم کن و ترکم‌کن باز
مثل سیگار تمامم کن و دورم انداز

من خرابم بنشین، زحمت آوار نکش
نفست باز گرفت، این‌همه سیگار نکش...

علیرضا آذر

http://axgig.com/images/27013526482720509884.jpg

 

+ شعر کامل در ادامه مطلب


برچسب‌ها: علیرضا آذر
ادامه مطلب
+ نوشته شده در  یکشنبه 12 مرداد1393ساعت   توسط دریــــا  |  5 نظر

رها (فتانه حاج محمدی) به کوروش (شهاب حسینی):

تو خواستی، منم اومدم ...

داستان ساده است ...

اگر آدم یه چیزی را از ته ته دلش و از صمیم قلبش بخواد

اون اتفاق واقعا براش پیش میاد!...

سوپراستار-تهمینه میلانی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد