جلوتر نیا خاکستری می شوی اینجا دلی را سوزانده اند

نمی دانم چه باید کرد با این روح آشفته به فریادم برس ای عشق من امشب پریشانم

جلوتر نیا خاکستری می شوی اینجا دلی را سوزانده اند

نمی دانم چه باید کرد با این روح آشفته به فریادم برس ای عشق من امشب پریشانم

گاهــی حجـم  دلــــتنـگی هایــم


آن قــــدر زیـاد میشود


که دنیــــا


با تمام وسعتش


برایـَم تنگ میشود ...


 دلتنــگـم


دلتنـــــگ کسی کـــــه


گردش روزگــــارش به من که رسیــــد از حرکـت ایستـاد


دلتنگ کسی که دلتنگی هایم را ندید...


دلتنگ خودم...


خودی که مدتهـــــــــاست گم کـر د ه ام


گذشت دیگر آن زمان که فقط یک بار از دنیا می رفتیم


حالا یک بار از شهر می رویم


یک بار از دیار … یک بار از یاد … یک بار از دل … و یک بار از دست


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد