جلوتر نیا خاکستری می شوی اینجا دلی را سوزانده اند

نمی دانم چه باید کرد با این روح آشفته به فریادم برس ای عشق من امشب پریشانم

جلوتر نیا خاکستری می شوی اینجا دلی را سوزانده اند

نمی دانم چه باید کرد با این روح آشفته به فریادم برس ای عشق من امشب پریشانم

می دانی ؟

 

 حرفش

 

 بیشتر به زانو می کشد مرا

 

 اینکه احمقانه با خودم تکرار می کنم

 

 که

 

 " هنوز ایستاده ام "

 

 تو که غریبه نیستی

 

 همین جا

 

 درست کمی این طرف تر

 

 جایی سمت چپ پیراهن چهار خانه ام

 

چندی ست که

 

 بد می سوزد

 

 تو که غریبه نیستی

 

 من مدتی ست که

 

 خوب نیستم

 

 به اشک های یواشکی مادر بزرگم قسم

 

 که من دلم

 

 گریه می خواهد این شب ها ...

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد