نمی دانم چه باید کرد با این روح آشفته به فریادم برس ای عشق من امشب پریشانم
نمی دانم چه باید کرد با این روح آشفته به فریادم برس ای عشق من امشب پریشانم
چه طعمی دارد
دویدن میان گندم زار
وقتی
برای دلخوشی هم که شده
خیال کنم
تـــــــــو
برای لمس خرمن موهای من
حاضری هزار هکتار
خوشه ی گندم را
به دنبال من بدوی