جلوتر نیا خاکستری می شوی اینجا دلی را سوزانده اند

نمی دانم چه باید کرد با این روح آشفته به فریادم برس ای عشق من امشب پریشانم

جلوتر نیا خاکستری می شوی اینجا دلی را سوزانده اند

نمی دانم چه باید کرد با این روح آشفته به فریادم برس ای عشق من امشب پریشانم

بگذار همه بدانند


چه قدر دلم می‌خواست روی شانه‌های تو


به خواب روم.


تو آرام بلند شدی


دست‌هایم را از هم گشودی


موهای پریشانم را شانه زدی.


حالا این دختر کوچک


که مدام تو را می‌خواهد


خسته‌ام کرده است.


او حرف‌های مرا نمی‌فهمد


بیا و برایش بگو


که دیگر باز نخواهی گشت

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد