کی را دوست می دارم ولی افسوس او هرگز نمی داند
نگاهش می کنم شاید بخواند از نگاه من
که او را دوست می دارم
ولی افسوس او هرگز نگاهم را نمی خواند
به برگ گل نوشتم من
که او را دوست می دارم
ولی افسوس او گل را به زلف کودکی آویخت تا او را بخنداند
صبا را دیدم و گفتم صبا دستم به دامانت
بگو از من به دلدارم
که او را دوست می دارم
ولی ناگه ز ابر تیره برقی جست و روی ماه تابان را بپوشانید