جلوتر نیا خاکستری می شوی اینجا دلی را سوزانده اند

نمی دانم چه باید کرد با این روح آشفته به فریادم برس ای عشق من امشب پریشانم

جلوتر نیا خاکستری می شوی اینجا دلی را سوزانده اند

نمی دانم چه باید کرد با این روح آشفته به فریادم برس ای عشق من امشب پریشانم

هــــر از گـاهے،

بـآ خـواهـرتــــ شــوخے کـטּ، בسـتـش بـنـداز، بـغـلـش کـטּ،

بـرو پـشـتِ בر قـآیم شـو و بـتـرسـونـش

בاבاشـت رو؛مـפـکـم بـزטּ بـه شـونـش، هـواشُ בاشـتـه بـآش..

مـامـآنتُ قـلـقـلـک بــבه تـآ از خـنـבه نـتـونـه حـرف بـزنـه،

کـآرے کـטּ پـیـش בوستـاش پـُزتُ بـבه، کـیـف کـنـه از בاشـتـنـت...

بـابـآتُ بـغـل کـטּ، چـایـیـشُ تـو بـده בسـتـش،

بـگـو بـرآت از تـجـربـه هـآش بـگـه، بـشـیـن پـآے حـرفـش، בرב בلـش،

בوسـتـت اگـه تـنـهاس، اگـه غـم בاره تـو בلـش،

 اگـه مـیـبـینی زل زבه بـه مـونـیـتـورش و هـر از گـاهے مـیـخـنـבه،ازاوטּ تـلخـآش؛

تـو هـواشُ בاشـتـه بـاش، تـو تـنـهـاش نـذار...

بـآور کـטּ،

روزے هـزار بـار مـیـمـیره،

کـسے کـه فـکـر مـیـکنـه بـراے کـسے مـهـم نـیـست...

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد