جلوتر نیا خاکستری می شوی اینجا دلی را سوزانده اند

نمی دانم چه باید کرد با این روح آشفته به فریادم برس ای عشق من امشب پریشانم

جلوتر نیا خاکستری می شوی اینجا دلی را سوزانده اند

نمی دانم چه باید کرد با این روح آشفته به فریادم برس ای عشق من امشب پریشانم

 

خدایا سپردمش به خودت

 

 

 محافظش باش

 

عشـق یعنـﮯ : وقتـﮯ ازت پرسیدن چـﮧ نسبتـﮯ باهاش دارﮮ ؟ سـرت رو بالا بگیرﮮ و شجاعانـﮧ بگـﮯ " عشقمه " میفهمـﮯ ؟

وقتی عاشقش شدم که دیدم


 هیچوقت دلمو نشکست


هیچوقت بهم نه نگفت


همیشه در جواب بچه بازیهام

 

خندید و گفت: عاشق همین کاراتم...


همیشه برایم ســـوال است :


 
اگر قرار بود روزی او را نبینـــــم ......

 

 چرا خدا خواست که دوســـتش داشته باشم ؟

مانند هیزم های شومینه

 

 

 می سوزم و پایان ندارم.....

 

 درد یعنی این......!!!!