نمی دانم چه باید کرد با این روح آشفته به فریادم برس ای عشق من امشب پریشانم
نمی دانم چه باید کرد با این روح آشفته به فریادم برس ای عشق من امشب پریشانم
امروز به پایان میرسد
از فردا برایم چیزی نگو !
من نمیگویم :
” فردا روز ِ دیگریست ”
فقط میگویم:
” تو روز ِ دیگری هستی … ”
تو “فردایی ”
همان که باید به خاطرش زنده بمانم …
"جبران خلیل جبران"