جلوتر نیا خاکستری می شوی اینجا دلی را سوزانده اند

نمی دانم چه باید کرد با این روح آشفته به فریادم برس ای عشق من امشب پریشانم

جلوتر نیا خاکستری می شوی اینجا دلی را سوزانده اند

نمی دانم چه باید کرد با این روح آشفته به فریادم برس ای عشق من امشب پریشانم

:یعقوب یادم داده است وقتی دلبرت کنارت نیست کور بودن بهتر است

تو اگر بسته ای بار سفر
تو اگر نیستی دیگر
پس چرا از همه جا
من صدای تپش قلب تو را می شنوم؟!

باز هَم دِلَت میخواهَد...

بَعضی وَقتها،فَقَط بَعضی وَقتها؛

بَرای یـِک لَحظِـهـ هَم کِـه شُدهـ ؛

هَمِـهـ ی دُنیای یـک نَفَر باشی...

خنده های تـــو
  بزرگترین ِ آرزوهـــایِ مـن انـد.  شادمانه بخــند؛
  بگذار تا برآورده شوند ...

این لیــلی ،

گدا نبود ...
 
که شانه ای ، آغوشی ،

از کسی گدائی کند ...


این لیلی ،


شانه ی
مجنون ِ خودش را میخواست .


مجنــــون ِ خودش !!!!