جلوتر نیا خاکستری می شوی اینجا دلی را سوزانده اند

نمی دانم چه باید کرد با این روح آشفته به فریادم برس ای عشق من امشب پریشانم

جلوتر نیا خاکستری می شوی اینجا دلی را سوزانده اند

نمی دانم چه باید کرد با این روح آشفته به فریادم برس ای عشق من امشب پریشانم

می دانم...

یکی از آن روزهای مبهم دور،

وقتی جلوی تلویزیون روی کاناپه لم داده ای،

و بچه ها از سرو کولت بالا می روند؛

درست همان لحظه که قراراست احساس کنی خوشبخت ترینی،

ناگهان...

یاد من به سینه ات چنگ می زند...!

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد