نمی دانم چه باید کرد با این روح آشفته به فریادم برس ای عشق من امشب پریشانم
نمی دانم چه باید کرد با این روح آشفته به فریادم برس ای عشق من امشب پریشانم
آنقدر هوای حوصله ام سرد است،که انگشتان احساسم سِر شده است...
خدا جان،دیگر توان خواستن ندارم...امشب،تو دعا کن...من می گویم: آمین...!