می خندم و می بوسمت.
گریه می کنم و می بوسمت.
یک روز می آید که از آن روز به بعد ، من هر روز می بوسمت.
لبهایم را می گذارم روی گونه هایت ، و بعد هر چه بادا باد :
می بوسمت !
یک روز می بوسمت.
یک روز که باران می بارد.یک روز که چترمان دو نفره شده.
یک روز که همه جا حسابی خیس است.
یک روز که گونه هایت از سرما سرخ سرخ.
آرام تر از هر چه تصورش را کنی ، آهسته ، می بوسمت ...
فوقش خدا مرا می برد جهنم !
فوقش می شوم ابلیس !
آنوقت تو هم به خاطر این که یک « ابلیس » تو را بوسیده ، جهنمی می شوی . . .
جهنم که آمدی ، من آن جا پیدایت می کنم و از لج خدا هر روز می بوسمت . . .
وای خدا !
چه صفایی پیدا می کند جهنم ...!