نمی دانم چه باید کرد با این روح آشفته به فریادم برس ای عشق من امشب پریشانم
نمی دانم چه باید کرد با این روح آشفته به فریادم برس ای عشق من امشب پریشانم
بگذار که با بوی تو آرام بگیرم
از پنجره ی
روی لبت کام
بگیرم
بگذار در این
لحظه که لبریز تو هستم
با باز دمی از نفست وام
بگیرم
مانند غزل داغ ترین واژه ی خود
را
از ساده ترین بوسه ی لبهام
بگیرم
من منتظرم تا تو
از این کوچه بیایی
تا زیر قدم های تو ایهام
بگیرم
این بار دلم را به خودم پس
نفرستید
تا قلب هوایی شده را رام
بگیرم
من آمده ام تا لب این پنجره
امشب
یک بوسه ی داغ از تو سرانجام
بگیرم