جلوتر نیا خاکستری می شوی اینجا دلی را سوزانده اند

نمی دانم چه باید کرد با این روح آشفته به فریادم برس ای عشق من امشب پریشانم

جلوتر نیا خاکستری می شوی اینجا دلی را سوزانده اند

نمی دانم چه باید کرد با این روح آشفته به فریادم برس ای عشق من امشب پریشانم

من ... یک، دو ، سه گام دورتر از تو ایستاده ام

و آرام... آرام ...

کودکی های گمشده ام را بزرگ میکنم ..!!

تو ، اما، لجوج ، نگاه از من برگرفته ای

و ذره... ذره ؛ خودت را گریه میکنی

.

.


شمعدانی های نگاهم را ، نذر امامزاده کرده ام

اگر ... اگر ... اگر ...

ببینی ام ...!!

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد