نمی دانم چه باید کرد با این روح آشفته به فریادم برس ای عشق من امشب پریشانم
نمی دانم چه باید کرد با این روح آشفته به فریادم برس ای عشق من امشب پریشانم
اینگونه مرا نگاه نکن ، فکر کرده ای که از نگاهت خسته میشوم ،
نه عزیزم بیشتر از اینکه هستم عاشقت میشوم
پس آنقدر نگاهم کن ، تا دیوانه شوم ،
باز هم نگاهم کن تا از حال بروم و فدای عشقت شوم.