جلوتر نیا خاکستری می شوی اینجا دلی را سوزانده اند

نمی دانم چه باید کرد با این روح آشفته به فریادم برس ای عشق من امشب پریشانم

جلوتر نیا خاکستری می شوی اینجا دلی را سوزانده اند

نمی دانم چه باید کرد با این روح آشفته به فریادم برس ای عشق من امشب پریشانم


چشمم را به دنیای نگاهت گره زدم تا

 همچون صیادی عمق نگاهت را صید کنم...

 اما وقتی به خود آمدم خود را همچون

  صیدی اسیر در دام نگاهت یافتم که

    هر چه تلاش در رهایی کردم

بیشتر در

  مرداب عشقت فرو رفتم...

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد